ماجرای برادران لیلا و منتقدانی که باج ندادند
به گزارش لوکو، سیدعبدالجواد موسوی در خبرآنلاین نوشت: برادران لیلا و حواشی اش حالا حالا ها جا دارد برای فکر کردن. صاحب این قلم تا به امروز سه یادداشت در این باره نوشته است و به هیچ کس هم قول نمی دهد که این یادداشت آخری اش باشد.
همان طور که گفتم حواشی فیلم به شدت جا دارد برای تامل و درنگ. چیز جالبی که چند روز است دارم به آن فکر می کنم و به نظر خودم جالب است که آن را طرح کنم و دیگر دوستانم هم اگر نظری در این باره دارند بفرمایند، برخورد منتقدان درست و حسابی ما با این فیلم بود. سال هاست فضای مجازی چنان سلطه ای بر اذهان پیدا نموده که گاه دوستان اهل فکر و انتقاد اگر نظری خلاف آمد عادت داشته باشند سعی می نمایند آن را طرح ننمایند. یعنی از ترس فضای دیکتاتوری موجود در فضای مجازی خودشان را سانسور می نمایند. حق هم دارند.
موجودات بیکاری در این فضای مجازی گاهی سروکله شان پیدا می گردد که مسلمان نشنود کافر مبیناد. موجوداتی اغلب بی هنر و وقیح که منتظرند یک سوژه پیدا نمایند برای دریدن. کم ترین کارشان این است که بروند روی مخت. زحمت کشیده ای و مطلبی نوشته ای و سعی نموده ای خیر سرت نکته تازه ای را طرح کنی آن وقت طرف می آید و زیر مطلبت می نویسد: این دیگه چه خریه؟ و کلی زامبی دیگر هم لایک می نمایند و می روند سراغ طعمه بعدی. ظاهرا چیزی نیست. تو هم عادت نموده ای به این مزخرفات. سال ها در چنین مواقعی با خودت گفته ای: مه فشاند نور و سگ عوعو کند. با این حال تو برخلاف او آدمی. از آهن که ساخته نشده ای. پوست و گوشت داری. خون و رگ و پی و عصب. عاطفه داری. ناگهان ممکن است دلت بگیرد و فکر کنی چه قدر کارت بی فایده است و اصلا برای که می نویسی؟ و اصلا فایده ای هم دارد؟ نکند خیلی های دیگر هم نظرشان همین است که این زامبی گفت؟
در چنین فضایی خیلی ها ترجیح می دهند خاموش بمانند و اگر هم حرف حسابی برای گفتن دارند آن را در جایی خصوصی تر بیان نمایند. فی المثل در نشریات تخصصی که هم خواننده خودش را دارد و هم مخاطبانش از جنس دیگری هستند. این پرهیز و کناره گیری آدم های حسابی باعث می گردد گاهی دور حسابی بیفتد دست بی هنران و هوچیان و شارلاتان ها و تو می بینی که جلوی چشمت دارد اتفاق ناگواری رخ می دهد، اما از دست هیچ کس کاری ساخته نیست. با خودت می گویی ای کاش فلانی و بهمانی که حرف حساب برای گفتن دارند به میدان بیایند و این اشتباهات را متذکر شوند، اما خوب می دانی معذوریت ها و محدودیت های آنان را. پس خاموش می نشینی و به قول آن دوست قدیمی به دست های بسته خود نگاه می کنی و نفرین می فرستی به روزی که زاده شدی.
اما غرض از این مقدمه طولانی و اتفاقی که درباره برادران لیلا افتاد چه بود؟ خب، قبل تر نوشتم که برادران لیلا به دلایلی از یک فیلم سینمایی فاصله گرفت و تبدیل شد به یک موضوع کاملا سیاسی. علتش را هم مداخله بی جهت دوستان ممیز دانستم که با دلسوزی هایی خاله خرسه وار سبب شدند فیلم تبدیل به یک چیز دیگر گردد. اما بعدش چه اتفاقی افتاد. به علت همان سیاسی شدن موضوع، سعید روستایی پسر ایران لقب گرفت و تفسیر هایی کاملا دلخواه فضای هیجانی امروز از آن ارائه شد. غوغاسالاران فضای مجازی فیلم را برترین اثر سینمایی تاریخ ایران نام نهادند و چیز هایی در ستایش این فیلم نوشتند که امیدوارم سعید روستایی آن ها را باور نکند وگرنه در همین عنفوان جوانی باید عطای سینما را به لقایش ببخشد.
منتهی وسط این هیاهوی بسیار و فضای پرغبار یک اتفاق حیرت انگیز افتاد. دوستان خوب منتقد سینمایی به این فیلم و فضای کاذب اطراف فیلم وقعی ننهادند و به راه خودشان رفتند. محکم ایستادند و بی اعتنا به آن چه در فضای مجازی می گذرد فیلم را بی حب و بغض نقد کردند. درود خدا بر آنان باد. این مقهور نشدن فضای غالب و این جسارت و انصاف ستودنی بود. این باج ندادن به مخاطب شعار زده ای که دوست دارد فقط حرف های دلخواه خودش را از زبان دیگران بشنود خیر و برکت های بسیاری در پی دارد. از این حرف ها می خواهم نتیجه بگیرم که اگر در دیگر موارد مشابه آدم حسابی ها نترسند و از ترس مخاطب جوزده جا نزنند شاید بتوان هنوز هم به برخی چیز ها امیدوار بود.
مخاطب جوزده در فضای هیجانی شاید گوشی برای شنیدن حرف خلاف آمد عادت و حسابی نداشته باشد، اما همین که ببیند دیگرانی هم هستند که حرف های متفاوتی دارند و اتفاقا تعدادشان هم خیلی ناچیز نیست اندک اندک ممکن است از جزم اندیشی دست بردارد و کمی در آراء و نظریاتش تجدیدنظر کند. نمی دانم. شاید این قدر از وضع موجود ناامیدم که دل خوش شده ام به اتفاقات کوچک و بی اهمیتی از این دست. واقعا نمی دانم. اما بالاخره نمی توان منکر شد که حرف درست و حسابی حتی اگر کم مخاطب باشد بالاخره روزی روزگاری مخاطب اصلی خود را پیدا خواهد نمود.
تاریخ پر است از حرف هایی که در زمان گفتن و انتشارش نه تنها مقبولیتی پیدا نکردند بلکه با بی اعتنایی و حتی مخالفت های شدیدی روبرو شدند، اما بعد ها ارج یافتند و قدر و قیمتشان دانسته شد. فقط امیدوارم این بار حرف های حسابی زودتر شنیده شوند.
منبع: فرارو