رستورانی که فقط نیمرو سرو می نماید!

به گزارش لوکو، فرانک مجیدی: یک حرف هایی است که اگر نگوییمشان، بیخ گلویمان می ماند، عین استخوانی که به گلو می رود و می خراشدش. کار منطقی این است که حالا - ساعت 3 شب- بگیرم بخوابم و فردا صبح زود برای درس خواندن بیدار شوم، ولی این چیزهایی که من امشب شنیده ام و فکرهایی که به ذهنم هجوم می آورد، نمی گذارد! چند ساعت قبل برنامه هفت را دیده ام، چیزهایی شنیده ام که شدیداً به رویا و شناخت من از سینما توهین کرده و تمام آرزوهای بزرگ و فکر انشاءالله بهتر می شودش را تحقیر کرده.

رستورانی که فقط نیمرو سرو می نماید!

چندی پیش، مقاله بسیار خوبی در نقد هفت خواندم. فکر می کنم با استقبال خوبی که از این مطلب شد، شما هم خوانده اید. پس دیگر حرف های دوست خوبمان را تکرار نمی کنم، فقط به این بسنده می کنم که کاملاً با تمام مطلب و ایرادات وارده، موافق بودم. حقیقت آن است که هفت هرگز یک نود سینمایی نمی گردد. تمام این بیش از ده سال، هنر عادل فردوسی پور، مجری بودن حرفه ایش بود. احترام به شعور مخاطب و وادار به فکر و قضاوتش نمودن در حوزه فوتبال. اصلاً از اساس، این توانایی در هفت نیست! آسان است پیش بینی آن که با این مسیر، هرگز هم به مقصود عالی نود سینمایی شدن نمی رسد. خب، این ها را رها کنیم که تکرار مکررات است.

امشب تقریباً چند دقیقه ای را از دست دادم ولی حرف های آقای مسعود فراستی در همان ادامه هم کافی بود که بفهمم مجری و منتقد، به صورت جهت دار دست به دست هم داده اند تا بگویند جشنواره خارجی کلاً بد است! خیلی هم دانستن دلیلش سخت نیست. جشنواره کن تازه تمام شده و خانم ژولیت بینوش، بازیگر فیلم تازه کیارستمی، زیر سایه نخل طلا نشسته است. اظهار جملاتی از سوی آقای فراستی با مضمون برای ما جشنواره های خلیج (ایشان دقیقاً این لفظ مجعول را به کار بردند!) بهتر است یا این جور جشنواره های خارجی؟! و بایکوت کردن کن و عقیم نمودنش با تحریم ما، و این که ژست روشنفکری (!) ایجاب می نماید جلوی این حرف ها موضع بگیریم، و با آن که کیارستمی که لباس کارگردانی جهانی را دارد، کار تازه اش اصلاً هم ایرانی نیست، من را مبهوت کرد. یعنی ما بیاییم و خود را محدود به سینمای حوزه خلیج فارس کنیم و نهایت آرزویمان، اکران فیلم در جاهایی باشد که اغلب اصلاً صنعت سینما ندارد، حتی این سینمای لاغری که ما داریم، در آن جا همین هم نیست! یعنی مثلاً چون یک کارگردان معروفیت جهانی دارد، و داستان ایرانی و وطنی کار ننموده، بد است و من منتقد حق دارم ابرویم را بالا بدهم، نگاه عاقل اندر سفیهی به او بیندازم که چرا به داستان بومی پشت نموده ای! جهان ما، تنها در مرز ما باید خلاصه گردد و ما خبر داریم اسپانیایی ها، آمنه بار را که دو فیلم انگلیسی زبان ساخته، کلاً دیگر اسپانیایی نمی دانند. جالب این است که ندادن نخل طلای برترین فیلم به کیارستمی، از سوی آقای فراستی یک شکست برای این فیلم است. به نظر ایشان تیم برتون و کیت بکینسیل دست به دست هم داده اند که تعمداً و برای تحقیر سیاسی ایران، نام ژولیت بینوش را از تنگ بیرون آورند! عجبا تفکر تئوری توطئه! من مدافع تک تک پلان ها و سکانس های کیارستمی نیستم، فیلم تازه اش را هم هنوز ندیده ام. ولی باور کنید، سینمای جهان با تحریم ما، از رونق نمی افتد. نتیجه این تفرعن همین می گردد که چین که به ساخت انبوه اجناس شهره است، کارگردانی مثل ژانگ ییمو پیدا می نماید که با دوربین و رنگ و موسیقی، شاعرانگی سینما را به اوج می رساند و ما آینه به دست گرفته ایم و خودشیفته وار می خواهیم تعریف دروغ آینه را بشنویم، که ما زیباترینیم و پایبندترین!

البته، وقتی تایلندی ها هم نخل طلا می گیرند، این زنگ خطر باید برای ما هم به صدا در بیاید، باید تلاشی کنیم که ما هم نامی از خود را جهانی کنیم. این قدر سطح بالا باشیم که صرفاً با یک فیلم خارجی که همایون ارشادی بازی می کد، خرسند نباشیم که لااقل یکی را به جهان معرفی کردیم. ولی راه دشواری است، تازه ادامه برنامه من را متوجه کرد که از آن چیزی که می اندیشم هم کارمان سخت تر است. برای یک طرح خوب چقدر باید چانه زد، پله ها را بالا و پایین کرد، حرص خورد که به جشنواره می رسم یا نه، کارم خاص می گردد و فروش نمی نماید، تهیه نماینده پا روی گلویت می گذارد که چرا از این بازیگر بانمکا (!) نمی ذاری که بترکونیم؟! و تو نیاز به پول و نام تهیه نماینده داری، و نمی توانی به او بفهمانی که می خواهی یک کار خوب انجام دهی. این است که تایلند، چین، هند، ژاپن و آسیایی ها، مدت هاست از ما جلو زده اند و ما در این فکریم که باید کلاً جشنواره های مشهور را به حساب جشنواره نگذاریم، چون اصلاً همه آن ها با ما پدرکشتگی دارند!

در بخش نهایی برنامه، قرار بود از ژانر طنز صحبت گردد. امیر جعفری و رضا شفیعی جم مهمانان این بخش بودند. شخصاً عقیده دارم جعفری، بازیگر خیلی بااستعدادی است که هنوز نقشی که انگش باشد، برایش نوشته نشده. چیزی که لازم باشد برایش تمام آموزش های تئاتری طولانی استاد سمندریان را به کار بگیرد. اما استعدادش را می گردد در برخی از نقش هایش واقعاً لمس کرد -میوه ممنوعه و پست چی سه بار در نمی زند- با این حال، حتی جعفری هم گاه فیلم های دم دستی بازی می نماید. آن طرف، رضا شفیعی جم بود که من برای اولین بار، 13،14 سال قبل در برنامه کودک ترسناک تلویزیون کابلی بچه ها دیده بودمش! حرف هایی که شفیعی جم می زد، با عملش -از دید من- یکی نمی آمد. در نقد نقش تکراری و عدم حرفه ای گری در طنزسازی می گفت، ولی باور دارم مدت هاست در دام تکرار خود است. می گفت فیلم نامه ها فرمولی شده، یعنی روشی برای گیشه ای شدن جواب می دهد و همه پی ساختن همان نوع می روند، اما فیلم های خودش هم چندان تفاوتی با هم ندارند. اما حداقل حرف هایی که دو طرف می زدند، اغلب خوب بود و پیروز می شدند گوشه ای از دردهای سینمای طنز -و بساز بفروش در ایران- را بیان نمایند. اما آن مصاحبه ضبط شده با جواد رضویان آن قدر دردناک بود که شعور هر مخاطبی با شنیدنش تیر می کشید!

در برنامه گذشته هفت، که مربوط به نقد طلا و مس بود، همایون اسعدیان حرفی زد که ابداً موافقش نیستم. ایشان با گفتن این که نام بردن از فیلم خاصی با عنوان مبتذل زشت است شروع کرد و رسید به این جا که استقبالی که او دید، حسرتش را به دلش گذاشت که کاش ده رقمی می ساخت. یعنی دم از اخلاقیات بزنیم که نان کسی را آجر نکنیم و تعارف کنیم و نجابت به خرج دهیم، در حالی که قلباً به جایی رسیده ایم که امیدواریم آن نان در گلوی خورنده اش گیر کند! وظیفه من که می خواهم به خواننده ام احترام بگذارم، این است که به او بگویم سازنده، علی رغم این که می داند سطح پایین کار می نماید، هدفش پول جیب شماست و این عین ابتذال است! ما وظیفه نداریم برای بر نخوردن به کسی لب بگزیم و چیزی نگوییم. ما برای به به وچه چه و محکم کردن رفاقت کار نمی کنیم، و شمایی که می دانید کارهای خاصی سبُک و خام هستند و باز می گویید کاش مثل آن کار را ارائه می دادم، یعنی به خودتان و بیننده تان دروغ می گویید و می دانید ابتذال چیست، اما مصالح دوستی اقتضا می نماید تعارفات مرسوم را به جا آورید!

حالا حکایت رضویان است. من نمی دانم ایشان همواره چه اصراری دارد که به خانواده متدینش اشاره کند آن قدر که مذهبی بودن و اعتقاداتش را سپر بلای خود سازد. یعنی چون یک بچه مذهبی هستید، خود را از تردید این که فیلم من هرگز مبتذل نمی گردد نجات می دهید؟! مگر حتماً برای ابتذال، باید صحنه های خاصی در فیلم به وفور به چشم بخورد؟! مسلماً هم آقای رضویان می دانند تعریف ابتذال چیست و واقعاً ایشان را گیج ننموده که کدام کارشان مبتذل است. برای این که خیالتان راحت گردد عارضم به حضورتان، کل فیلم های سینمایی شما مبتذل است آقای رضویان! و از همان اولش اصلاً نمی توانید در قالب یک بازیگر واقعی بروید! زمانی که می گویید سالی 80 تا فیلمنامه به دستتان می رسد، جیرانی سئوال جالبی می پرسد که: یعنی اینا که بازی کردی، تازه برتریناش بودن؟!و وقتی عینا می گویید: افتخار می کنم فیلم زیر شونه تخم مرغی برای بقالی می سازم یعنی حتی شعور مردمانتان را پایین تر از شانه تخم مرغ فرض نموده اید که باید دستش را بالا ببرد و برای نهایت ارضای سلیقه سینمایی خود، به روح پدرم شما را لمس کند. این جای حرف ها بود که نمایش همزمان فیلم مصاحبه ضبط شده و چهره خشمگین جعفری، یک طنز تصویری جالب را به وجود آورد. شاید تا حدودی حق با امیر جعفری است که گفت: رستورانی که فقط نیمرو سرو می کنه، دیگه نمی شه ازش انتظار غذای دیگه ای داشت! و منظورش این بود که با فراوری محدود سینمای ما، همین دست فیلم ها هم فروش می نماید.

اما من گمان می کنم حتی درد، بیشتر از این هم هست. دموکراسی تو روز روشن فیلم پرفروش این روزهاست. جدا از بحث محتواییش، در این فیلم نام های حمید فرخ نژاد و محمدرضا فروتن مطرح است که هر دویشان واقعاً بازیگرند و خیلی دوست داشتنی. ولی پوستر فیلم و چهره اولش، محمدرضا گلزار است در شمایلی نئو مانند در ماتریکس. شنیده هایم هم امشب تایید شد که جمعاً 5 دقیقه بازی (البته اگر بگردد کارش را بازی نامید!) نداشته و 90میلیون تومان هم گرفته! در مصاحبه ها، فقط یک بار نام فرخ نژاد و فروتن از سوی مخاطب مردمی می آید و همگان می خواستند بدانند گلزار در شمایل عزرائیل چطور است؟! بعید می دانم وقتی کارگردان می گوید می خواستیم برای مرگ، چهره ای زیبا تصویر کنیم، صادق بوده باشد و نظر اصلی تهیه نماینده و او استفاده از فرمول گلزار= گیشه نباشد!

این سینما بیمار است. با کتمان بیماری، درمان نمی گردد و جلوی خلط های خونینی که بالا می آورد، با دستمال در شأن ما نیست، باید چنین و چنان گردد و نمی دونم کار مبتذل یعنی چی گرفته نمی گردد. این رستوران نظارت اخلاقی و بهداشتی از سوی آشپزان فراورینماینده را ندارد و دیر نیست که نیمروهایش، با تخم مرغ کاملاً گندیده و سوخته از سوی سودجویانی آشنا سرو گردد!

منبع: یک پزشک
انتشار: 17 آذر 1401 بروزرسانی: 17 آذر 1401 گردآورنده: luku.ir شناسه مطلب: 2129

به "رستورانی که فقط نیمرو سرو می نماید!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رستورانی که فقط نیمرو سرو می نماید!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید